قبول دارم بیست و چهار سال سن زیادی بود برای اُسگـُل بودن ... من هنوز به اینکه چرا تو دسته اُسگـُلا بودم فکر می کنم . من چرا هنوز به اینکه تو دسته اُسگـلا بودم فکر می کنم ؟ من خستم . از این شهر از این خونه ... اگه از این خونه برم به این شهر بسته تر می شم و اگه از این شهر برم ... آخ اگه از این شهر برم ... برم یه جایی که رودخونه و چشمه داشته باشه ... ییلاق باشه ... آشناتر باشه ... بیست و نه سال سن زیادیه
دیدی گاهی هنوز ، می تونم بنویسم؟
دیدی گاهی هنوز ، می تونم بنویسم؟
No comments:
Post a Comment