به دَرَک که رفتی ، ملال هست اما ملال دوری تو نیست ، ملال دود سیگار یاران است و مزخرفات تکراری و صدای خور و پوف همرزمان در سحرگاهان . آه معشوق من ! به دَرَک که دور شدی ملال جز دوری تو بسیار است مجال به ملال دوری تو نمی رسد ، آدمِ این ملال ها نبودی کانسپتَن ! گور پدر تازه به دوران رسیده ات ایضَن ، همان دور ها که هستی خوش باش و آسوده بخواب که ما هم چند ساعت اینور آنورش خوابیم و یا بیدار...
Monday, October 20, 2008
Thursday, October 9, 2008
خواب می دیدم که خاله مادرم (مرحومه) در یک خانه دوران پهلوی دوم ( شاید از آنهایی که شوهرش در زادگاهم ارومیه ، طراحی و اجرا می کرد ) بر روی سکویی نشسته و در آغوش شوهرش ، معمار ( در قید حیات ) ، عشوه می آید و معمار او را نوازش می کند . دایی محمود من ( درقید حیات ) می دود و با شیطنت یک بچه 4 ساله با لگد ، آرام به پای معمار می زند و فرار می کند . فقط آگاهم که در اتاق مجاور یک جشن عروسی برپاست . گویا عروسی نسرین ( در قید حیات ) ، دختر ترشیده معمار ، است . پدربزرگم (مرحوم) در مقابل معمار و خاله مادرم بر روی یک صندلی بدون دسته ، نشسته و پای بی جورابش را روی پایش انداخته و با شادی و قدرت و انرژی بی سابقه ای خاطره تعریف می کند . من بوی گند پایش را درخواب حس کردم .
......
چند وقت پیش می خواستم به زادگاهم بروم ، اما مرا نخواست ، حق هم داشت . امیدوارم مرا ببخشد . گیر افتاده ام . تقصیر کیست ؟ خدایا این سیر درونیم به سمت رنج و این درکم از تراژدیی که در عالم به راه انداخته ای ، حس غریب و مه آلودیست . کاروانی در حرکت است ، بانگ جرس فیلم مادر ...
......
چند وقت پیش می خواستم به زادگاهم بروم ، اما مرا نخواست ، حق هم داشت . امیدوارم مرا ببخشد . گیر افتاده ام . تقصیر کیست ؟ خدایا این سیر درونیم به سمت رنج و این درکم از تراژدیی که در عالم به راه انداخته ای ، حس غریب و مه آلودیست . کاروانی در حرکت است ، بانگ جرس فیلم مادر ...
Subscribe to:
Posts (Atom)